
رویکرد درمانی روانکاوی

روانکاوی از همان ابتدا تا کنون بر یک نکته اساسی تاکید داشته است وآن یافتن راه حل مناسب برای هر یک از مراجعان به این رویکرد درمانی از طریق خود وی که مناسب با شرایط شخصی اش باشد است. مدت زمان حصول یک چنین دستاوردی، معمولا کوتاه نخواهد بود.
به طور کلی کسانی که از مواردی که در ادامه خواهد آمد رنج برده ولی از سایر سیستمهای درمانی پاسخ بهبود بخشی دریافت نکردهاند میتوانند از روش تحلیلی سود برند. به شرط آن که به دنبال حل مشکل به طور ریشهای برآمده و در این مسیر نیز با وجود فراز و نشیبهایش پایدار بمانند. فرد روانکاوی را می تواند گاها با پرسشی کاملا مشخص و یا در مواردی با شبه پرسشی نا معلوم و گنگ آغاز کند. این که چه عامل و یا عواملی وی را در آن مقطع زمانی خاص به پیشگاه روانکاوی کشانده است بسیار مهم مینماید. ناخرسندی ما از دنیای اطرافمان می تواند خود را در قالب یک و یا مجموعهای از تظاهرات بالینی عیان سازد. داشتن یک و یا چند مورد از این ناخوشیها همسان با بیماری روانی نیست. این نا خوشی ها بنا به دلایلی عیان گشتهاند که نیاز به یک بررسی ورای توضیحات فیزیولوژیکی و ژنتیکی دارند. برخی ممکن است با یک نشانه آزار دهنده مشخص به فرد متخصص رجوع کنند مثلا با تظاهری از وسواس (فکری یا عملی)، خلق پایین، حملات اضطرابی، مشکلات در برقراری ارتباط با دیگران چه در روابط عاطفی و چه کاری، مشکلات جنسی و یا جنسیتی، خلق بالا و پایین، خجالت یا حسادت مفرط، پرخاشگری و عدم تحمل نسبت به اطرافیان، وابستگی مفرط به شغل یا اعتیاد به مواد، بی خوابی، پرخوری و یا کم خوری عصبی، خودزنی، بدبینی به یک شخص و یا یک موقعیت خاص.
بعضی افراد هم توسط یک پزشک عمومی و یا متخصص دیگری که علت ارگانیک برای مشکلات آنها نیافته اند به متخصصین امر روان ارجاع داده می شوند: مثلا مواردی از فیبرومیالژیا، بیهوش شدن مکرر، احساس بوی بد در بینی، تب پایدار بدون علت ارگانیک، سرفه های مسلسلی و متناوب بدون هیچ علت زمینه ای فیزیکی، فلجی و یا بی حسی تمام یا بخشی از بدن بدون وجود ضایعات نورولوژیک، داشتن حس غده و یا لامپ در گلو. دسته دیگر مراجعان برای کمک گرفتن از فرد متخصص در مورد کمک رساندن به شخص دیگری از خانواده و یا افراد فامیل که از یک مشکل روانی آزار می بیند، به متخصص مراجعه می کنند. برخی هم با داشتن عقیده ای محکم و مسلم از این باب که یک فرد یا افراد خاص بر علیه او هم دست شده اند و یا باعث آزار او هستند به سیستم درمانی مراجعه می نمایند. دسته دیگر کسانی هستند که با طرح یک پرسش بابت الگوهای رفتاری تکرار شونده در خود به متخصص رجوع می کند که به طور بالقوه این دسته می توانند کاندید خوبی برای روانکاوی شدن در آینده باشند. بارها همکاران امر سلامت روان با این وضعیت روبرو بوده اند که اصلا فرد نمی داند چهاش شده است و یا اینکه از توصیف حالات روانی خود ناتوان است. بهترین توصیفی که می تواند از احوالات خود ارائه دهد حسی شبیه دیوانه شدن است که در حملات اضطرابی هم شبیه این نوع شکایت را که نمیبایست لزوما آن را با شکایت بیمار سایکوتیک که وارد فاز فعال بیماریاش شده است اشتباه گرفت.مسلما با داشتن تابلوی مشخصی از روانپریشی امر تشخیص برای متخصصین این حوزه سادهترخواهد بود. معمولا مشکل آنجا پدیدار میشود که فرد حالتی آرام و ثابت در زندگی روزمره خود داشته و لزوما علائم پر سر و صدای جنون را بروز ندهد.
اثر درمانی روانکاوی آمیزهای از یافتن آرامش درون و تجربه کردن آسودگی در کنار دیگران است و این مهم ممکن است با تغییرات عمده در زندگی شخص توام باشد. در حقیقت خواست و یا آرزومندی واقعی فرد در طول مسیر روانکاوی بر وی آشکار میگردد. در طی روانکاوی، سوژهای نوین از او حاصل میشود که میداند چگونه با مشکلاتش کنار آید. این سوژه تازه تولد یافته، فراز و نشیبهای جلسات روانکاوی را پشت سر گذاشته و در انتها این خود اوست که راه جدید را در زندگی شخصی و اجتماعی اش درمییابد. سوژه با مکاشفههای خود ممکن است دیدش را به مسائل اطراف که روزگاری از آنها شکایت داشته است تغییر دهد و بپذیرد آن چه که روزگاری نپذیرفتنی بوده است. در این مسیر، بسیاری از علائم آزار دهنده که زمانی باعث زحمت وی میشدند جلوه و اهمیت خود را از دست میدهند. در این زمان است که شخص میتواند برای تغییر و یا عدم تغییر رابطه خود با عامل ناراحتیاش تصمیم گیرد و سرچشمههای جدیدی از لذت جویی را در یابد تا به گونهای متفاوت گذران عمر کند. این در حالی است که عموما سایر رویکردهای بالینی در درمان رنجشهای روانی با چنین دید تحلیلی و چرا گونه به مسایل نمینگرند و فرصت کشف و یا ساخته شدن یک چنین سوژه نوینی را به مراجعه کننده خود نمیدهند. در بسیاری از این روشها به فرد میگویند چه کند و یا نکند بدون آن که به صرافت پرسشی در بابعامل پدیداری یک مشکل برآید. هر چند در مواردی هم این گونه رویکردهای درمانی میتوانند کمک کننده باشند ولیکن امکان بازگشایی دری به سوی ناشناخته را بر آن دسته که می خواهند و می توانند این مسیر را طی نمایند خواهند بست. در پایان دوره روانکاوی هم این گونه نخواهد بود که سوژه فارغ از از هر گونه رنجش و آزرده خاطری گردد بلکه طرز نگرش وی به شیوه زندگی اش دستخوش تغییر شده و نهایتا به آرامش درونی میرسد. البته که به قول ملیتا اشمیدبرگ -تنها دختر ملانی کلاین- که در جایی گفته بود در نهایت فرد همانند سایرین است بدون هیچ ویژگی جدید خاص و یا عجیب غریب، هر کسی پس از پایان روانکاوی میتواند چونان سایرین ناراحت و یا مضطرب شود اما به طور حتم میداند با نا خوشی خود چه کند
